۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

خوب زیلا!

روز ها دو دسته اند : دسته اول و دسته دوم !!
اما بعضی روزها دلت می خواهد با سر بزنی به دیوار یا از یک جایی بپری پایین یا روشهای دیگر که البته قصد من بد آموزی نیست.
از بس که کارهای عجیبی میشود در مملکت و ما هر چی می خواهیم به روی خودمان نیاوریم نمی توانیم.از کجایش هم بگویم نمیدانم.
خاتمی می آید و می گوید همه همدیگر را ببخشند و روی ماه هم را ببوسند و صلوات بفرستند و بروند خانه شان و انگار نه انگار که این همه کشته شده اند و جمعی گوشه زندانهای مخوف زندگیشان به لحظه افتاده و جمعی مثل ما آواره این جا و آنجا و اصلا انگار این آدم همیشه خواب تشریف دارد.
خامنه ای و سپاه و مجلس و ... همه می شوند دشمن دولت و دولت نظر نزدیک به آنکه دست شل و عقل ناقص دارد می شود شیطان پرست و جن باز و .... و صبح تا شب نقشه می کشند برای قبضه قدرت از یکدیگر!
بعدش اوباما خواب نما می شود و از اسراییل می خواهد که برود به پشت خط هزار و نهصد و شصت و چند ... و فلسطینی ها با هم دوست می شوند و دلشان برای هم ضعف می رود و می فهمند کراوات خیلی قشنگ است !
ناتو مواظب است که با مردمش بد برخورد نکند و در سوریه ارتش با تانک صورت پایین می آورد!
در ایران برای جمع آوری ماهواره ها نظام با اقتدار !! با کماندو بازی و بند بازی و... اقدام عاجل می کند.
اعدامهای یواشکی به دستور محسنی اژه ای انجام می گیرد.
مسئولان دانشگاه آنلاین بهاییان را دستگیر می کنند که یعنی گرفتن حق تحصیل از این قشر.
هر چی مدیر داشته و نداشته به اضافه انواع و اقسام رمال و فالگیر و دیوید کاپرفیلد و ... دستگیر ،آخوند نزدیک به دولت خودکشی نافرجام میکند.و وسط اینها رفسنجانی یاد خاطراتش می افتد.
اما شاهکار آنجاست که وزارتخانه های مهمی را در هم ادغام کنی و بعدش وزیر انتخاب کنی برای یک جایی که اصلا نیست و قرار است وزیر امور زیربنایی بشود!چرااااااا؟
بعد مشایی از یکجایی که ما اصلا نمیدانیم به صورت ناگهانی خبر می آورد که اوه اوه یک اتفاقاتی می خواهد بیفتد بدجور که بعدش قرار است خروج کند که مشخص نیست از کجا و از کدام در و کجا می رود؟
و بعد دنیا زیر و رو می شود و بعد ظهور خفیه رخ می دهد و یواشکی و با قدرت و بعد هم یک نوزادی که با سرعت مثل لوبیای سحر آمیز رشد می کند و مثل گودزیلا می بلعد !
و من خیلی دلم میخواهد از خواب بیدار شوم.که در ایرانم کار به کجا کشیده !!که غربی ها ابرها را می توانند بی باران کنند؟و سر مردم با این خزعولات گرم میکنند.
یک مشت مریض و بیمار روانی که دستشان به پول و قدرت رسیده دیگر به هر چیزی دست می اندازند تا ذهنها را منحرف کنند تا همیشه یک ملت در سایه یک موعود موهوم بترسند و اعتراض نکنند و خیال کنند او یا حقشان را می گیرد یا ادب میکند که اگر صاحب قدرت بود دیگر چه نیاز به خفا؟!مگر ظهور بن لادنی دیگر!
و کماکان خاتمی که وسط دعوا نرخ تعیین می کند و بدتر از او روشنفکرانی که دوم خرداد را باعث افتخار می دانند که گویی بیست میلیون بنام خاتمی بود و فراموش کرده اند که این نه بود به رژیم چون چاره دیگر نبود و خاتمی هیچ نکرد برای این اعتماد !!و همه صف کشتگان و زندانیان بود که افزون گشت.
نمی خواهم یک کلمه از نظام فقیهی و اسلامی و آخوندی و مداحی و هر آنچه این بی فرهنگها،بی اصالتها کرده اند در این سالها
نه چپ نه راست؛نه خاتمی نه خامنه ای نه مشایی نه موسوی و.....!!!!


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

من می دانم رای ها کجاست!

هنوز در گوشه و كنار عكس‌هاي فيس‌بوك بعضي از دوستان سوالي به چشم‌مي‌خورد كه راي من كو؟ و نمي‌دانم چرا سوال را به انگليسي نوشته‌اند چون آن‌ها كه قاعدتا بايد به اين سوال جواب‌دهند زياد انگليسي بلد نيستند.  من مي‌دانم رايتان كجاست. از آن‌جا كه بعد از دو سال هنوز سوال براي بعضي باقي است مي‌گويم كه به‌نظر من رايتان كجاست!!
راي ما، برگه‌هاي گزينشمان است كه امضا‌كرده‌ايم كه به اين نظام التزام و اعتقاد داريم. راي ما در همايش چهره‌هاي ماندگار است كه استادمان با عمري سابقه روشنفكري و مبارزه سوار بر سمند نقره‌اي مي‌گفت آقاي  لاريجاني به دانشمندان (يادم نيست دانشمندان يا روشنفكران يا ما يا چه كوفتي) لطف دارند. راي ما در ماليات‌هايي است كه نداده‌ايم. راي ما در لبخندمان است بعد از ردكردن دو بسته شكلات اضافي از زير دست مامور گمرك. راي ما در راه‌هاي پرتي است كه رفته‌ايم تا وارد طرح‌ترافيك شويم و يادمان نبوده كه اين شلوغ كردن شهر حق يكي مثل خودمان را مي‌خورد. راي ما در تمام جاهايي است كه گفته‌اي بچه است نمي‌فهمد همان‌طور كه پدرانمان گفتند و بزرگ‌هم كه شديم نفهميديم. راي ما در يك تاريخ ادعاست. راي ما در هنر نزد ايرانيان است و بس مدفون است. راي ما در قبر نادر افشار است كه جواهراتي كه از هند برايمان آورد اكنون پشتوانه اسكناس‌هايمان است. راي ما در وحشت رضاخاني گم‌نشد؛ در نور به قبرش ببارد ها بايد دنبال رايمان بگرديم. راي ما در تقلب‌هايمان است در دانشگاه و در كنكور فوق انگار نه انگار كه يك بدبختي شايد درس‌خوانده‌باشد براي فوق، اين يكي ريشه شايسته‌سالاري‌هايي هم هست كه به دنبالش هستيم. راي ما در احترامي است كه از استادان روشنفكر و مبارزمان در دانشگاه ديديم و در احترامي كه به آنان گذاشتيم. راي ما در تحمل حرف مخالفانمان است در محافل روشنفكري. راي ما در انشعابات سازمان‌هاي مبارزمان است. راي ما نزد پدربزرگ‌هايمان است كه سي تير سي‌ويك داد مي‌زدند يا مرگ يا مصدق . راي  يكي در برگه حفاظت اطلاعات گم‌شد كه براي يك امريه كوفتي امضا‌كرد كه وفادار باشد. راي ما در كارت‌هاي معافيت، عفو اين و عفو آن است. راي ما در مقاله‌هايي است كه كپي‌مي‌كنيم. راي ما در دانشگاه‌هايمان است كه محض نمونه يك نفر درشان نبود كه از نظر علمي بررسي‌كند انرژي هسته‌اي تا چه حد برايمان مفيد است. راي ما در موافقان سينه‌چاك و مخالفان پرشور است در هر زمينه‌اي. راي ما آنجاست كه چند سال عمر خودمان و پول مردم را تلف‌كرديم تا علممان فقط به‌درد مراسم خواستگاري بخورد. راي ما در چرت‌زدن‌هايمان است هنگام كار. هر بار كه از چراغ قرمز ردمي‌شويم سخت نيست كه راي گم‌شده را زير لاستيك‌هاي ماشين جستجو‌كنيم. راي ما آنجا گم‌شد كه هربار كه خواستيم در گزينش قبول‌شويم يا بسيج بچه‌مان را گرفته‌بود يا وام مي‌خواستيم براي عرض ارادت رفتيم سراغ حاج‌آقايي كه تا نيم‌ساعت پيش فحشش مي‌داديم. راي ما را باد كولرهاي زمان جنگ برد كه پدرانمان براي گرفتنشان عضو بسيج شده بودند. رايمان را در تلويزيوني جستجو‌كنيم كه براي اين‌كه عمه و خاله يك لحظه در آن ببينندمان رفتيم بين يك دروغ و يك دروغ بزرگتر در مورد پيشرفت‌هاي علمي كشور حرف‌زديم. راي ما آن‌جا گم شد كه حساب‌كرديم زن داريم و شوهر داريم و بچه داريم و عقل معاش داريم و حسابگري داريم و بالاخره از اين دنيا سهمي داريم و از همه مهمتر مصلحت داريم پس خفه‌شديم تا آنان كه كه بلدبودند حرف بزنند. راي ما در نرم‌افزارهاي قفل‌شكسته مان است كه يا حقي در آن‌ها براي سازندگان نمي‌بينيم يا حق را فقط در مالكيت اشيا قابل لمس مي‌بينيم. راي ما در دروغ‌هايي است روشنفكرانمان به خورد مردممان دادند. راي ما آن روزي گم‌شد كه روشنفكران چپمان در خيابان‌ها تهران زنده‌باد استالين مي‌گفتند. راي ما در بي‌احترامي‌هايمان به عقايد مردممان از دست رفت. مشكل راي ما در انتخابات هشتادوهشت نبود، مشكل در يك هفته بين دو مرحله انتخابات هشتادوچهار بود كه براي اولين بار در طول تاريخ همه نيروهاي روشنفكري اين مملكت سر موضوعي توافق‌كردند و مردم خلاف آن موضوع را انتخاب‌كردند. راي ما آن روز از دست رفت كه نديديم تا چه‌حد بين سر و بدنه اين جامعه شكاف‌افتاده. خلاصه قبل از اين‌كه در فاصله‌هاي دور و با توليد نيمه‌انبوه شهيد دنبال رايمان بگرديم دوروبر خودمان را نگاهي‌بكنيم. راي ما هنوز مي‌تواند در دستانمان باشد. و يادمان باشد اين حكومت و اين رژیم و اين دولت بيشتر از اين‌كه علت وضعيت فعلي ايران باشند معلول وضعيت و تاريخ ايرانيانند!!   

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

تبر

یکی از مسایلی که من همیشه به آن اعتقاد دارم این بوده که هر گاه نیروهای سرکوبگر رژیم با روشهای ارعاب گرانه و خشونت آمیز سعی در سلب آزادی در هر زمینه ای داشته اند،فعالیتهای اجتماعی از بین نرفته اند بلکه از روی صحنه محو شده در فضاهای خصوصی و زیر زمینی ادامه حیات خود را میسر کرده اند؛موزیک زیر زمینی و فعالیتهای دانشجویی مثال هایی از این دست هستند.پس نتیجه آنکه چنانچه این فعالیتهای اجتماع که در قالبهای سیاسی،هنری و...رخ نمایی می کنند نمود ظاهری نداشتند این بدان معنا نیست که از بین رفته اند.و تنها دلیل بی رحمی و خشونت بی حد و مرزی است که نمونه هایی از این دست را تا به امروز هم دیده ایم هم شنیده ایم و حتی شاید تجربه های تلخی نیز داشته باشیم.
به گواه تجربه هایی که تا امروز تجربه کرده ایم نزاعهای خیابانی و تظاهرات هزینه های زیادی را به جنبشهای مردمی تحمیل کرده است که ضرب و شتم و دستگیریهای گسترده تا زندان و شکنجه و به سوگ عزیزان نشستن تنها نتیجه اش بوده و روزی نیست که در محافل و صفحات شبکه های اجتماعی و وبلاگها و... در مورد اعدام و شکنجه و تجاوز و آزار و اذیت فعالین مدنی مطلبی نخوانیم و تنها کاری که می توانیم بکنیم ابراز همدردی است.
نکته دیگر آنکه تعیین روزهای تظاهرات از قبل به رژیم این فرصت را می دهد که بسیار خونسردانه برای کاری که در آن مهارت کافی دارد یعنی سرکوب خشونت آمیز برنامه ریزی کند؛ارتباطات را قطع،اینترنت را مسدود و خیابانها مملو از چکمه پوشان تا دندان مسلح و سگهای وحشی بسیجی کند وآن کند که همه تا امروز شاهدش بودیم.
در ماه گذشته شاهزاده رضا پهلوی نیز در پاسخ به پرسشی در مورد چگونگی روند جنبشهای سبز مردمی به این نکته تاکید داشته اند که اینک وقت آن است که فاز جدیدی از مبارزه را آغاز کرده که اولا کم هزینه است برای مردم و کنترل کمتری روی آن وجود دارد و قابل اجرا نیز هست.که در واقع به روز شده مقاومت مدنی میباشد و آن اعتصابات است.
در روزهای اخیر نیز دانشجویان و فعالان در داخل شروع به برنامه ریزی و سازمان دهی در جهت اعتصابات یک روزه کرده اند که جای امیدواری است به لحاظ سرعت انتقال،انضباظ و هماهنگی و شروع اینچنین را می توان به فال نیک گرفت.
اما چند نکته اساسی نیز قابل ذکر است:
اول چرا تمامی حرکات یک روزه است و فرصت تجدید قوا به رژیم داده می شود؟
دوم چه کسانی به صورت مشخص این حرکات را هدایت و هماهنگ می کنند ؟
سوم چرا سایر اقشار نیز به این حرکات نمی پیوندند؟
چرا که به علت عدم همراهی سراسری این گونه حرکات ارزشمند و فلج کننده رژیم و سر درگمی در برنامه های گروه های هدایت کننده این شائبه نیز هست که باز رژیم ابتکار عمل را به دست گرفته و اعتصاب را تبدیل به نزاع کند و چه بسا با بیانیه های این چند ساعت باقیمانده تا روز موعود کار به درگیری و شاید حتی خلق کوی دانشگاهی دیگر بینجامد!
روزهای اعتصاب یعنی عدم حضور در جایی که به بقای رژیم کمک می کند و فکر می کنم هیچ جایی از منزل امن تر نیست.

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

کودتای دوم یا جنگ داخلی

روزهای عجیبی را از سر می گذرانیم که شاید اول بار است که احساس می کنم که باید پیدا کنیم سن وسال آن پرتغال فروش معروف را.بعد از سالیان مدبد  رازها از پرده برون می افتد و ناگهان مقامات کشوری که تا بحال  بقول خودشان از انقلابیون دو آتشه بودند تبدیل به عوامل انگلیس و امریکا و اسراییل در نهادهای حساس می شوند و دست آخر آنکه نظرش نزدیکتر بود نظر فصل الخطاب سر از دنیای اجنه و دیوان در می آورد.اختلاسهای میلیاردی یکی پس از دیگری روی آب می آیند و خلاصه در راه تخریب هیچ کسی فروگذاری نمی کند.خوب خدا را شکر که بالاخره معلوم شد که آنچه می گفتیم که قضیه سر لحاف ملا است حقیقت داشت.
اما آنچه که بصورت ظریف جلب توجه می کند این است که سونامی خاورمیانه ای به ایران هم رسیده منتها با اثراتی متفاوت،چرا که رژیم فرصت آن را داشته که در مقابل تمامی حرکتها برنامه ریزی کند و شروع کند به نوشتن سناریویی دیگر از نوع متافیزیکی !
اما روشن است که در این میان رقابت اصلی رقابتی است از نوع داروینی،جنگ زرگری است که به صورت شوخی شوخی شاید یکی سرش بد جور برود زیر آب.و جالب آنکه امروز همه نطقشان باز شده که ما از شش سال قبل علامه بوده ایم و می دانستیم که این بابا یک ریگ بزرگی به کفشش است فقط دلمان می خواست که یک مقداری از جوانان و دانشجویان و فعالان سیاسی و روزنامه نگار و زنان و مادران و فعالان موسیقی زیر زمینی و شاعر و .... را بکشیم و یا حداقل زندانی کنیم.
واضح است که این حکومت دچار سادیست دینی است.آدم کشی به بهانه ای واهی،نمایندگی یک شخصیت ساختگی،اسارت به خاطر قوانین ضد بشری که تماما منافات دارد با آزادی و دموکراسی و سرکوب و سرکوب و سرکوب.
وتمامی ثروتهای میلیاردی سر سفره خرافه سازهایی است که امروز از شدت توهم زده اند به لشگر جن و پری بلکه وسط این بلوای به پا شده بربایند ثروت دیگری را که بسیار جنون آور است این مال دنیا !!این دعوا برای بهتر شدن اوضاع و یا اندک چرخشی به سمت مردم نیست وحتی اپوزوسیون سازی مصنوعی هم نیست و تمام شدنی هم نیست و سر وزیر و وزارت خانه هم نیست.موضوع سر تمامیت خواهی و جاه طلبی است که پیشتر از اینها به عرض رسانده ام.
کافیست یک نگاه به دور و بر بیندازی و ببینی آیا چیزی باقی مانده که سپاه روی آن دست نگذاشته باشد و یا به سازمانهای اطلاعاتی و یا به بقول خودشان باندها و مافیاها؟!و برنده آن است که در این رقابت زودتر دست دیگری را کوتاه کند از منابع وچه اشتباه بزرگی کرده است آنکه تمام یارانش را یکی پس از دیگری فروخت به همین مار خوش خط و خالش و باز صحبت از جان اندکش می کند که هر بار که این دست و پای ناقصش را به رخ کشید به حکم تجربه یعنی اعلان جنگ،که از یاد نبرده ایم آن نماز جمعه کذاییش را که فردایمان جهنمی شد از اشک آور و باتوم وگلوله و ...!
خامنه ای و احمدی نژاد دو دیکتاتور تمامیت خواه پلید و متوهم امروز یک دوئل را شروع کرده اند که انتهایش نابودی کامل طرف مقابل است و این زنگ خطریست برای آنانکه نگران جنگ داخلی هستند چرا که هر دو نیرو هایی دارند و هیچ کدامشان قرار نیست از قدرت کنار بکشند از سویی هم ممکن است یکی دست پیش بگیرد و با دستگیریها و بگیر و ببندهای شبانه بخواهد ختم قائله کند که البته گواهش چشم گود رفته محمود و اسفندیار است که مشخص است احتمال هر چیزی را نادیده نمی گیرند و درگیری های خیابانی طرفدارانشان و البته حضور در خور توجه محسن رضایی !

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۲, دوشنبه

اشکها و لبخندها

بالاخره بعد از حواشی بسیار انتظارها به سر آمد و منتظرانش دیدند آن لباس فاخر عروس خانم دربار را.شکر خدا ازدواج کردند و نیمی از ایمانشان هم کامل شد منتها اگر نظافتشان هم به حد مطلوب و مقبول باشد که دیگر از بهشتیانند.
و ما که تمامی کمالات عالم را یکجا کسب کرده و هر از گاهی یک سورپرایز برای جهانیان داریم به جهت اشرافمان بر مسائل این امر را مضموم قلمداد کرده و هزار و یک دلیل داریم که چگونه است این همه تفاوت و چه نیاز است به دربار شاهنشاهی و بالا کشیدن مالیات قوم بی گناه آنگلوساکسون و ای داد از این بریز وبپاشها و چه نشستید که خون می چکد از چشمانشان و....!!!
اما حکایت جعبه جادو چیز دیگریست،از حضور گسترده که بگذریم که قطعا بی هیچ چشم داشتی به انواع ساندیس گرد هم آمده اند تا تنها در لحظاتی شاهد عبور خانواده سلطنتی باشند و عروس ساده پوشی که در استفاده از مواد آرایشی به گرد پایمان هم نمی رسد،تا مراسم عقد و نواهای شنیدنی و زیبایی که هفته ها تمرین را نیاز داشته که اغلب ترجیح می دادیم که قدری طربناک باشد تا این انرژیهایمان خدای ناکرده هدر نرود،و بوسه ای سمبلیک که دوست می داشتیم ....!!!چه بگویم.
به همه چیز توجه می کنیم و در مورد همه چیز نظر می دهیم به جز اصل آن.و اصل آن بود که آن ملت و ملل مشترک المنافع به دربارشان دلبستگی دارند و در دلشان محبتشان است؛که خود می دانند که سلطنت مشروطه و سمبلیک،نماد تاریخ وقدرت سرزمینی است که از پس قرنها می آید و هویت مردمی است که امروز ابر قدرتی هستند برای خودشان و نیک می دانند که منافاتی ندارد با دموکراسیشان و سنگ میزانی است در مقابل کج رویها و تند رویها.
چرا که خود غیر از این کردیم با خودمان، و تیشه به ریشه خودمان زدیم  که فراموش کردیم آنچه بودیم وحاصلش این بیرقهای رنگ و وارنگ و بی رنگیست که گواه از هیچ دارد.چه بیهوده تلاشیست که عقاید و مرام و خط کشی های موهوم ذهنی مان را وصل می کنیم به پرچم کهن ایران زمین  و شیر و خورشید و شمشیر و خوشه گندمش را چون کودکی در دفتر نقاشی پاک میکنیم و ایده های ذهن کوته بینمان را مستبدانه حک می کنیم.فراموش کرده ایم که این خانه سرای تمامی ایرانیان بوده و اجداد ما با چه مشقتها این امانت را امروز به من و تویی سپرده اند که نه تمامیت ارضی باقیمانده را می پذیری نه پرچمش را و نه میراث پادشاهیش را که امروز انگشت در دندان بگزی از حسرت آنچه در متمدن ترین سرزمین های دنیا می بینی که روزی صاحبش بودی و امروز وارثی فراموشکار!
اما اسامه بن لادن فرد شماره یک القاعده در گوشه ای از خاک پاکستان کشته شد تا جهانی بیاسایند از دستش.هر چند که چندی بود که دستش کوتاه شده بود از تروریست بازی و هر چند انتظار داشتم که این افراط گرای مذهبی به خاطر خونهای ریخته شده دست کم بیاید و یک اعتراف تلویزیونی هم بکند اما ملالی نیست و باز هم قناعت می کنیم که این حرکت آغاز راه نابودی تمامی دیکتاتورها و افراطیون و تروریستها باشد.